تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 91/10/3 | 7:14 عصر | نویسنده : حامد استایی
عربه زنشو واسه زایمان بچه هفتم برده بوده بیمارستان، بعد از یک مدت یک پرستار میاد، آروم بهش میگه: یک خبر بدی براتون دارم. متاسفانه بچه عقب افتادهست. عربه میگه: ولک خودشو ناراحت نکن! شیش تاشون از جلو افتادن هیچ گهی نشدن، بگذار این هفتمی از عقب بیافته شاید یک گهی شد!
.........
ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیهها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟
.........
ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!
.........
به ترکه میگن اگه همه دنیا رو بهت بدن چی کار میکنی؟ میگه: میفروشم میرم خارج!!!
.......
ترکه زنش حامله بوده، نگاه میکنه به شکم زنش، میگه: خانم جان این چیه؟ میگه: بچه ست. میگه: دوستش داری؟ میگه: آره خوب، معلومه. میگه: پس چرا قورتش دادی؟
........
ترکه 10 تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده، یک ماشین میزنه بهش، درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگهای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق، ترکه با حال زار پامیشه، میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه?
..........
به ترکه میگن با گوهر جمله بساز می گه توی گوه هروقت منو دیدی گفتی یک جمله بساز
.........
یه ترکه عادت داشته دستش رو به دماغش بزنه و بعد بماله دیوار یه روز میره سینما از شانس بد میشینه جایی که اصلا دیوار نبوده دستش رو میزنه دماغش میبینه دیواری نیست به بغل دستیش میگه -این رو دست دست کنین بمالین دیوار لطفا"
.: Weblog Themes By Pichak :.