تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 91/11/18 | 7:57 عصر | نویسنده : حامد استایی
دهه فجر بر همه ی ایرانیان مبارک باد
تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 91/10/20 | 10:5 عصر | نویسنده : حامد استایی
![]() |
نوع فایل: فایل متن معمولی (txt) |
![]() |
دسته بندی: کتاب های کامپیوتر و اینترنت |
![]() |
نوع فایل: فایل متن معمولی (txt) |
![]() |
دسته بندی: کتاب های کامپیوتر و اینترنت |
![]() |
نوع فایل: فایل متن معمولی (txt) |
![]() |
دسته بندی: کتاب های انگلیسی و زبان |
![]() |
نوع فایل: فایل متن معمولی (txt) |
![]() |
دسته بندی: کتاب های مذهبی و تاریخی |
![]() |
نوع فایل: فایل متن معمولی (txt) |
![]() |
دسته بندی: کتاب های شعر و ادبیات |
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/10/15 | 10:58 صبح | نویسنده : حامد استایی
برای ضهور امام زمان یک صلوات
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/10/14 | 3:17 عصر | نویسنده : حامد استایی
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/10/14 | 2:40 عصر | نویسنده : حامد استایی
شب سردی است و من افسرده *** راه دور است وپایی خسته
تیرکی هست و چراغی مرده *** می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من ادم ها *** سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا برغم ها *** فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر امد تا با دل من *** قصه ها ساز کند پنها نی
نیست رنگی که بگوید با من *** اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانک برارم از دل *** وای این شب چقدر تریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم *** قطره ای کو که به دریا ریزم
صخرهای کو که به ان اویزم *** مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم هست به دل *** غم من لیک غمی غمناک است
تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 91/10/3 | 7:14 عصر | نویسنده : حامد استایی
عربه زنشو واسه زایمان بچه هفتم برده بوده بیمارستان، بعد از یک مدت یک پرستار میاد، آروم بهش میگه: یک خبر بدی براتون دارم. متاسفانه بچه عقب افتادهست. عربه میگه: ولک خودشو ناراحت نکن! شیش تاشون از جلو افتادن هیچ گهی نشدن، بگذار این هفتمی از عقب بیافته شاید یک گهی شد!
.........
ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیهها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟
.........
ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!
.........
به ترکه میگن اگه همه دنیا رو بهت بدن چی کار میکنی؟ میگه: میفروشم میرم خارج!!!
.......
ترکه زنش حامله بوده، نگاه میکنه به شکم زنش، میگه: خانم جان این چیه؟ میگه: بچه ست. میگه: دوستش داری؟ میگه: آره خوب، معلومه. میگه: پس چرا قورتش دادی؟
........
ترکه 10 تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده، یک ماشین میزنه بهش، درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگهای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق، ترکه با حال زار پامیشه، میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه?
..........
به ترکه میگن با گوهر جمله بساز می گه توی گوه هروقت منو دیدی گفتی یک جمله بساز
.........
یه ترکه عادت داشته دستش رو به دماغش بزنه و بعد بماله دیوار یه روز میره سینما از شانس بد میشینه جایی که اصلا دیوار نبوده دستش رو میزنه دماغش میبینه دیواری نیست به بغل دستیش میگه -این رو دست دست کنین بمالین دیوار لطفا"
.: Weblog Themes By Pichak :.